کتاب شوري در سر
اثر اورهان پاموک
کتاب شوري در سر
در زبان ترکي براي غم کلمهاي است به نام حزن و اين اثر اورهان پاموک غرق در حزن است. آقاي پاموک در سال ????، براي کتاب «استانبول: خاطرات و شهر»، رماني که غم تمام شهر را به تصوير ميکشيد، برندهي جايزهي نوبل ادبيات شد. رمان جديد او نيز موضوع مشابهي دارد. «شوري در سر» نخستين رمان او بعد از «موزهي معصوميت» است و حماسهاي است دربارهي چگونگي زندگي در استانبول طي نيمقرن اخير.
نخستين چيزي که بايد دربارهي اين اثر بدانيد اين است که «شوري در سر» رماني است دربارهي يک فروشندهي غذاي خياباني و از اين نظر آن را شايد بتوان چيزي در مايههاي رمان «همپيماني کودنها» دانست. شخصيت اصلي کتاب، مولود کاراتاس، شبانه خيابانهاي شهر را زير پا ميگذارد و فرياد ميکشد: بوزاااا، بوزاااي خووووب دارم. بوزا يک نوع مشروب ترکي است که از تخمير گندم به دست ميآيد. رنگش به زردي ميزند و معمولاً با دارچين و نخود خورده ميشود. بوزا درصد الکل پاييني دارد؛ آنقدر پايين که ازنظر يکي از شخصيتهاي کتاب: اين مشروب را ساختهاند که مسلمانها هم بتوانند الکل بخورند!آقاي پاموک خاطرنشان ميکند که بوزا فروشها را ديگر نميشود زياد در استانبول ديد. در دههي ?? و هفتاد ميلادي مولود ديگر از آخرين بوزا فروشها بهحساب ميآيد. صداي پختهاي دارد و از حنجرهاش حزن بيرون ميجهد. يکي از مشتريها به او ميگويد: صداي دلنشيني داري، مثل اذانگوها. مولود جواب ميدهد که: احساسي که تو صداي بوزا فروش است باعث ميشود مردم از او خريد کنند.
«شوري در سر» اما تنها داستان مولود نيست. اين رمان داستان زندگي چند شخصيت فرسوده و اغلب خندهدار را به هم پيوند ميدهد؛ شخصيتهايي که هرکدام صداي خود را دارند و براي گفتن داستان خود بيطاقتاند. بسياري از آنها اعضاي خانوادهي بزرگ مولود هستند و از نواحي فقيرنشين آناتولي مرکزي ترکيه ميآيند. به حاشيهنشيني شهرها روي ميآورند و بعدها جريان مدرنيته آنها را به درون آپارتمانها ميکشد. آقاي پاموک نسلي از اين مردم را به تصوير ميکشد که با هزار اميد به سمت شهرها مهاجرت کردند.
موضوع نخست واصلي رمان «برف» که در سال ???? به چاپ رسيد، احساس عدم تعلق است؛ زندگي در دنيايي که بين ارزشها و جذابيتهاي غرب و شرق سرگردان است و اين سرگرداني و ترديد شامل مسائل مذهبي نيز ميشود.در اين رمان نيز موضوع همين است. مولود در لحظات سخت زندگي به همبستگي عميقتري با اسلام ميرسد. اين موضوع اما تنها سايهي کمرنگي بر رمان «شوري در سر» انداخته. اين کتاب سرودي است نه دربارهي اعتقادات که دربارهي آشفتگيهاي جسمي و رواني که در زندگي ممکن است براي فرد پيش آيد.اتفاقات بسياري در اين کتاب رخ ميدهند؛ تولدهاي به هنگام و مرگهاي بيموقع، عداوت و مکر و دلشکستگي به تکرار. در قلب اين رمان داستاني است عاشقانه و غيرمعمول. مولود را اغفال ميکنند تا همراه با دختري فرار کند که معشوقهاش نيست؛ دختري که نه به آن زيبايي است و نه به آن جواني؛ دختري که خواهر معشوقهي اوست. درهرصورت اما ازدواجشان سعادتمند است؛ گرچه تلاششان براي رهايي از چنگال فقر هرگز تمامي نمييابد.
جنبههاي بسياري از اين رمان هستند که شايستهي ستايشاند. نخستين چيزي که بايد گفت اين است که اين رمان درست مانند بوزا درصد الکلش بسيار پايين است! نزديک به ??? صفحه حجم دارد و ازنظر طول شبيه به حماسه است اما فاقد تأثيري است که يک حماسه بر خواننده ميگذارد. مثل بوزا، پس از اتمامش تنها ردي کمرنگ بر لبها باقي ميگذارد.اندوه را تحمل کردن کار هرکسي نيست و در طولانيمدت ميتواند بهشدت آزاردهنده شود. مطالعهي اين رمان من را به ياد يکي از نوشتههاي اليف باتومان، از کتاب تسخيرشده (the possessed) که در سال ???? از اين نويسنده به پاپ رسيد، مياندازد: خانم باتومان نويسندهاي آمريکايي است اما پدر و مادر او اهل ترکيه هستند. او اشارهکرده که در ترکيه کمتر کسي پيدا ميشود که کتاب بخواند و آقاي پاموک که کتابش را مينوشته چقدر از اين موضوع احساس بيچارگي داشته.
او دربارهي رمان «کتاب سياه» اورهان پاموک اينگونه مينويسد: «اين کتاب دربارهي مردي بود که همسرش را ازدستداده بود؛ نام همسرش رؤيا بود. اين مرد خيابانهاي استانبول را ميگشت و صدا ميزد: رؤيا! رؤيا! يادم است اين کتاب را که ميخواندم سوار اتوبوسي در ترکيه بودم و عميقاً حوصلهام را سر برده بود».من بايد بگويم که کتاب «شوري در سر» خواننده را عميقاً خسته و کسل نميکند! اما ورق زدن کتاب تنها از سر احترامي است که براي نويسنده و زحمتي که براي کتابش کشيده قائل هستيد و شايد هم اندکي علاقه، نه از سر اشتياق و ميل شديد به ادامهي آن. در برخي بخشهاي اين رمان بهملايمت ميتوان ارتباطي با عنوان کتاب يافت؛ ميتوان شور و آشفتگي که در سر مولود ميگذرد را حس کرد. اين «شور» در سر مولود چندان هم عجيب و جديد نيست؛ به نظر ميرسد اين شور و آشفتگي از جنس همان غم و اندوهي باشد که از اورهان پاموک سراغ داريم؛
آقاي پاموک از اين نظر نويسندهاي قابل پيشبيني است. يکي از استعدادهاي بينظير او اين است که دربارهي هر موضوعي تحقيق ميکند و نتايج را با احساسات و عواطف انساني ترکيب ميکند و از اين ترکيب نثري هوشيار و باثبات ميآفريند. يکي از نمونههاي بارز اين موضوع نوشتن دربارهي دستفروشها است.او در کتابش به «سالهاي طلايي غذا فروشي خياباني» جاني تازه ميدهد؛ بهتفصيل دربارهي انواع غذاها، از صدف شکم پر گرفته تا کلهپاچه و جگر سرخشده، توضيح ميدهد. بامطالعهي اين بخشها چيزهاي زيادي دربارهي تاريخچهي اين غذاها و فروشندگان آنها ميآموزيم. به چشم ميبينيم که روزانه با قوانين جورواجور و طاقتفرسا، مشتريهاي دمدميمزاج و سگهاي ولگرد دستوپنجه نرم ميکنند.آقاي پاموک خوب ميداند از طبقات گوناگون اجتماعي چگونه بايد در نوشتههايش استفاده کند. زماني که غذاهايي چون مرغ و نخود و برنج پلاستيک پيچي شده در دست کارمندان دولتي به غذاي فقرا مشهور ميشود، کاروکاسبي از رونق ميافتد.
مولود يکي از همين فروشندهها است. شبها هم به فروش بوزا مشغول است. مولود روزها سعي ميکند هرچه بتواند ميفروشد. همسرش غذاها را آماده ميکند و خود را «سرآشپز رستوران سهچرخ» شوهرش ميداند! طنز در اين رمان آزادانه استفادهشده است. هر راوي براي گفتن داستان خود ميان حرف ديگري ميپرد و ممکن است حتي داستانش با داستان ديگري در تناقض باشد. يکي از زنان داستان درجايي از خوبيهاي خانههاي فقيرنشين و زمينهاي خاکياش ميگويد: «يک ماه طول کشيد تا بفهمم هرچقدر زمين را بيشتر بسابم سقف بلندتر ميشود». مولود که عاشق سينما است، از بديهاي فيلمهاي آمريکايي و اروپايي ميگويد: نميشود فهميد آدم خوبه کيه، آدم بده کيه.
«شوري در سر» اثر قوياي است اما نه به قدرت و تأثيرگذاري آثار ديگر پاموک، مانند «برف» و «نام من رِد است». اين کتاب از بس مصيبتبار و غمانگيز است که خندهدار هم هست! اين را زماني ميفهميد که يکي از شخصيتها دربارهي مولود به کسي ميگويد: «يککمي عجيبوغريب هست، اما قلبش مثل آب زلالِ».
اين کتاب توسط نشر چشمه و با ترجمهي عينله غريب منتشر شده است. مشاهده و خريد کتاب از لينک زير :
نقد کتاب روايت يک مرگ در خانواده